رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

غول واکسن 18 ماهگی کشته شد

                                           پسر شجاع مامانی بلاخره واکسن ١٨ ماهگیت بخوبی تزریق شد و باید بگم که بخوبی تونستی از پس این غول بزرگ بر بیای و پیروز بشی. یه روز قبل از واکسنت که خیلی دلهره داشتم به زن عمو الهام زنگ زدم و گفتم اگر میتونی بیا تا با هم بریم واکسن رادین و بزنیم چون تو خیلی با زن عمو جور هستی و وقتی می بینیش کلی با هم بازی می کنید و می خندید.زن عمو هم ساعت ٨ صبح اومد و با خنده و بازی بیدارت کرد و تو هم از ...
16 تير 1390

کمک ...

سلام دوستان  قرار رادین و ببرم واکسن 18 ماهگی رادین و بزنم اما از وقتی شنیدم که این واکسن روی پا تزریق میشه و تب داره خیلی دلم گرفت آخه رادین من طاقت درد و نداره . فکر میکردم روی دستش تزریق میکنن خیلی نگران نبودم چون واکسن یکسالگیشم روی دستش زدن و اذیت نشد و تب نکرد اما مثل اینکه این دقیقا برعکسه. اگه کسی اطلاعاتی در مورد این واکسن داره منو راهنمایی کنه. ممنون
12 تير 1390

مشهد مقدس

  پسرم رادینم،   بلاخره امام رضا طلب کرد که بریم مشهد و نذرمونو ادا کنیم . هم من و هم عزیزجون خیلی وقت بود دوست داشتیم که تو رو ببریم اونجا و حالا که جور شده بریم خیلی خوشحالم ما اول تیر تا ٦ اونجا هستیم و از اینکه دارم با تو میرم خیلی خوشحالم. آخرین باری که رفتم مشهد برای زیارت قبل از ازدواجم بود و حاجتم رو امام رضا داد و حالا که با تو و بابایی و در کنار پدر و مادرم هستم و همگی سالم و سلامت هستن خیلی خوشحالم و باید برم ازش تشکر کنم  که تو عزیزم رو به من داد و قول بگیرم که بازم طلب کنه تا بریم دست بوسش. برای همه دوستای گلم توی نی نی وبلاگ هستند و فرشته های نازشون دعا میکنم که همیشه سالم و س...
29 خرداد 1390

باباجونم روزت مبارک

                                                                       ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان                          &n...
29 خرداد 1390

اولین کوتاهی رادینم

گلم دیشب بابا بابایی تصمیم گرفتیم موهای نازتو بزنیم تا یکدست و مرتب در بیاد اما من بزور راضی شدم آخه دلم نمیومد موها تو بزنم خلاصه به شرط اینکه با آخرین درجه ماشین اصلاحت کنه راضی شدم . بعد از اینکه ماشین اصلاح رو روشن کردیم تو از ترس گریه کردی و ماهم برات توضیح میدادیم که این ترس نداره خلاصه اینکه با زور موها تو زدیم و من یه تیکه از موهاتو یادگاری ورداشتم تا در دفتر خاطراتت ثبت کنم . بعد از اون با بابایی رفتی حموم و کلی آب بازی کردی و  وقتی اومدی و لباسات و پوشیدی احساس کردم با زدن موهات بزرگ شدنت بیشتر مشخص شد. بعد از اون کلی با بابایی بهت خندیدیم و گفتیم چقدر کوتاهی بهت میاد و کمی سر به سرت گذاشتیم و میگفتیم  رادین مو...
22 خرداد 1390

خواب یک فرشته

                                                       قربونت برم مادر ! که اینقدر قشنگ خوابیدی !                               ...
22 خرداد 1390

آب بازی با شیلنگ آب

پسرم دیروز خونه عزیز جون طبق معمول همیشه بردمت توی حیاط تا بازی کنی و تو  مستقیم میرفتی سراغ شیر آب و هر کاری میکردم حواست پرت بشه بازم میومدی سمت شیر آب و شیلنگ و میگرفتی دستت تا بازی کنی. از اونجا که تو عاشق آب بازی و حموم کردنی دلم برات سوخت و گفتم حالا که بابایی هم نیست بذارم تو بازی کنی چون بابایی یه کم حساسه  خلاصه شیر آب و برات باز کردم و تو کلی با آب بازی کردی و کلی به خودت آب پاشیدی و ذوق کردی  ومن هم ازت فیلم گرفتم و بهت میخندید و از اینکه میدیدم اینقدر شاد شدی خوشحال شدم تو هم میخواستی آب و با دستت بگیری و یا آب و میگرفتی جلوی دهنت و کلی بازی کردی .   الهی من قربونت برم عزیزممممممم. بعد...
19 خرداد 1390