باباجونم روزت مبارک
ای تکیه گاه محکم من، ای پدر جان ، ای ابر بارنده ی مهر و لطف و احسان
ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال، هست افتخارم
بابا جونم من هر روز با صدای زنگ تلفن یا آیفن از جام بلند میشم و میگم باباییه باباییه و با دیدن تو کلی خوشحال میشم و ذوق میکنم شبها موقع خواب غلت میخورم و سرم رو روی بالشتت میذارم صبحها موقع شیر خوردن که همزمان با رفتن تو به سر کار میشه بلند میشم و دوست دارم باهات بیام سر کار اما حیف که نمیشه شبها که از سر کار برمیگردی با اینکه خسته هستی با من بازی میکنی منو با خودت به حموم میبری و با هم آب بازی میکنیم و اونجا برام کتاب حموم میخونی و شکلای حیونا رو بهم یاد میدی برام خوراکی هایی که دوست دارم رو میخری روزا زنگ میزنی با من صحبت میکنی و از کارای روزانه من از مامانی خبر میگیری و از شادی و شیطونیهای من خوشحال میشی شبها توی خواب مراقب من هستی که اگه مامانی از فرط خستگی خوابش برده روی من باز نمونه و سرمانخورم خلاصه بابایی باید بگم که خیلی دوست دارم و همیشه دوست دارم کنار تو و مامانی باشم ببخشید که من نتونستم بنویسم اما مامانی جای من احساسم رو نوشت
به خاطر همه روزای خوب و قشنگی که برام ساختی ازت ممنونم
روز بهترین پدر دنیا مبارک
از طرف مامانی و بزرگ مرد کوچکت رادین