رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

سال تحویل بیادموندنی

سلام پسر گلم با کمی تاخیر میخوام از ایام نوروزی برات بنویسم. 1 روز قبل از سال تحویل به سمت اصفهان حرکت کردیم واز اونجایی که خاله مهسا اینا روز قبل رفته بودن ما هم به اونها پیوستیم با توافق به میدون امام رفتیم جایی که از نظرمعماری و بزرگی اونجا رو تبدیل به گردشگران و توریستهای زیادی کرده بعد از قدم زدن کالسکه هایی رو دیدیم که به وسیله اسب هدایت میشدن و فضا رو کاملا زیبا کرده بودن توجه تو رو جلب کرد وچهارتایی سوار شدیم خیلی خوب بود و برات جالب بود. بعد از کلی راه رفتن به یکی از هتلهای اصفهان که در مرکز شهر بود رفتیم وشب رو 4 تایی در اونجا موندیم. فردا به سمت اهواز حرکت کردیم نزدیکبه سال تحویل بود و ما هنوز وسط راه بودیم که تصم...
20 فروردين 1393

سفر به قشم

سلام عشقم  بزرگ شدنت  قد کشیدنت  حرف زدنت تغییر رفتار و تغییر حرفای قشنگت رو دارم میبینم و این برای من بهترینه. 27 بهمن بود که با عزیز جون و بابا جون و خاله مهسا رفتیم به قشم. سفر خوبی بود چون اولین بار بود که میرفتم و بخاطر بافت دریایی برامون سفر خاطره انگیزی شد. سوار شدن در تاکسی های بدون سقف تا سوار شدن در کشتی و دیدن ساحلهای زیبای خلیج فارس واقعا حس خوبی در من ایجاد کرد من هم که عاشق ساحل و دریا و جنگل و طبیعت هستم . کلی برای عیدت و  تابستون برات لباس خریدم واقعا قیمتها نسبت به اینجا به جرات میتونم بگم 50 درصدپایین تر بود هرجند برای خودم چیز زیادی نخریدم اما برای شما و بابایی خرید کردم. چون...
17 اسفند 1392

سفر به مشهد

سلام  مشدی رادین مابعد از چهار روز از مشهد به سلامت برگشتیم. توی این مدتی که اونجا بودیم 3 بار به حرم رفتیم و بخاطر اینکه خسته نشی از ورودی حیاط تا ورودی حرم رو با ماشین رفتیم و تو عاشق این ماشینای کوچیک شده بودی و میگفتی میخوام با اون یکی برم و من متقاعدت میکردم که هر دو یکی هستن. نزدیک محرم بود و کم کم به زوار اضافه میشد و من نگران شلوغی و مراقبت از تو میشدم . از هتل بگم که اتفاقات جالبی افتاد ما چندساعت منتظر تخلیه اتاق شدیم که اتاق رو تحویل بگیریم توی این مدت زائرینی که از کشورهای عربی اومده بودن  اومدن و توی لابی منتظر شدن خانمهای اونها روبنده به صورت داشتن وتو متوجه نشده بودی رفتی پیش بچه ایی که توی بغل خانمه بو...
16 آبان 1392

عکسهای سفر

سلام عشقم. ما از سفر برگشتیم و تو حسابی بازی و گردش کردی  سه چهار بار شهربازی رفتی .اسب سواری و گردش در پارک و اسکوتر بازی روی پل. راستی بابایی برات یه گیتار خوشکل خرید که خیلی دوسش داری میخونی و برای خودت ساز میزنی. این دومین سازیه که داری اولی سه تار بابایی بود که خراب و شکسته شده و دومی گیتار .  من هم اصرار داشتم چون قبلا گفته بودی که گیتار میخوام وچون علاقه داری با جون و دل برات خریدیم. تنبک هم خیلی دوست داری توی خونه صندلیت و میذاری و روش میزنی و شعر میونی. الان که خونه هستیم دلت برای اسباب بازیهات و سی دی هات تنگ شده و  داری باهاشون بازی میکنی . چند تا عکس از رادین در اهواز ...
7 مهر 1392

سفر به اهواز

سلام خوشکل من ما برای چند روز اومدیم اهواز هوا خیلی گرمه البته میگن خیلی بهتر شده اما وقتی گفتم میخوایم بریم پیش دایی سینا کلی ذوق کردی وقتی رسیدیم اینجا بردمت شهربازی خیلی بازی کردی و همه وسیله های بازی یادت بود و یکی یکی میرفتی سراغشون تا بازی کنی. فدای اون هوشت بشم. خونه خاله فرحناز رفته بودیم ٦ ماه پیش آخرین باری بود که رفتیم اونجا یه ظرف پر از میوه های مصنوعی داشتن که اونجا نبود و تو پرسیدی پس اون میوه های توی ظرف کجاست؟ برام جالب بود که بعد از ٦ ماه تو ذهنته هنوز. قربونت برم. هر جا که میریم هر چیزی که برات جالب باشه توی ذهنت میمونه و وقتی میریم اونجا یادت میاد. همش میگی بریم بیرون فکر میکنی هوا مثل کرج تهرانه من هم ...
31 شهريور 1392

مشهدی رادین

  گل پسر مامان ما دیروز صبح از مشهد رسیدیم و واقعا بهمون خیلی خوش گذشت و امام رضا از همون روز اول ما رو مهمون خودش کرد روز اولی که رسیدیم هتل قبل از ظهر بود و تازه رسیده بودیم که در  زدن و سه تا ژتون غذا بهمون دادن و گفتن ناهار مهمون امام رضا هستین و ما خیلی خوشحال شدیم که امام رضا به ما خوش آمد گفت بعد از  خوردن ناهار و استراحت کردن شب رفتیم حرم و با اینکه مجبور بودیم تو رو بگیریم چون خیلی شلوغ بود و اصلا نمیشد گذاشتت پائین اما با این حال نشستم و اول نماز شکر برای تشکر از امام رضا خوندم و بعد ٥  ٦ بار نماز حاجت خوندم برای همه اونایی که گفته بودن برامون دعا کن . بعد بردمت یه قسمتی که ضریح بود اما نه اون ...
28 مرداد 1392

سفر به اصفهان

عزیزترینم رادینم ، توی این مدت خیلی خسته شده بودی چون سرماخورده بودی و مدام باید دارو میخوردی و همزمان با تو ما هم مریض شده بودیم البته بیشتر بخاطر بدی آب و هوا بود بخاطر همین تصمیم گرفتیم به اصفهان سفر کنیم تا حال و هوامون عوض بشه . خلاصه پنجشنبه تصمیم گرفتیم تا بریم اصفهان اول رفتیم شاهین شهر خونه دوست بابایی اونجا خیلی خوب بود و تو با بابایی و آقای بهراد ساز میزدی و کلی خوشت اومده بود و ذوق میکردی آقای بهراد که دید به ساز و آواز علاقه نشون میدی یکی از ساز هاشو آورد تا تو بزنی و من هم ازتوت فیلم گرفتم و صدات رو براشون گذاشتم که خیلی خوششون اومده بود و ازت تعریف کردن باید بگم اونجا با اینکه کمی هم اذیت کردی اما خوش گذشت. بعد هم رفتیم خ...
28 مرداد 1392

ادامه سفرهای نوروزی

بعد از اصفهان  رفتیم خونه دوست بابایی  لردگان اونجا خیلی خوب بود و یه خونه بزرگی داشتن که تو حسابی بدوبدو کردی و توی حیاط پشتیشون با دخترشون یاسمن بازی کردی توی اصفهان بردمت اسباب بازی فروشی آخه میگفتی هلی کوپتر میخوام هرچند که دو تاشو داشتی و الان آثاری ازشون بجا مونده اما وقتی رفتیم گفتی کالسکه میخوام  نمیدونستم باید بخرم یا نه اما به اصرار تو برات خریدم . خیلی همباهاش مشغول شدی و میدونم بخاطر اینکه چرخ داره خوشت اومد ازش. خلاصه اینکه لردگان خیلی خوب بود و با آقای حسینی رفتیم روستاشون رو نشونمون داد و طبیعت زیباشون رو دیدیم.و لذت بردیم. صبح زود هم راهی دوگنبدان شدیم و رفتیم پیش خاله مامانی واونجا هم خیلی خیلی خوش...
31 فروردين 1392

خاطرات سفر

سلام عشقم الان که دارم از خاطرات سفرمون مینویسم اهواز خونه دایی سینا هستیم و تو هم خوابی. الان بار دومه که میبرمت شهربازی و بازی میکنی اما یه عادت بدی که داری اینه که لباس نمیپوشی ودوست داری بالباس خونگی بریم بیرون با کلی حرف زدن و انرزی مصرف کردن راضیت میکنم تا لباسات رو بپوشی. اما کلا خیلی بهت خوش میگذره وخیلی بازی میکنی  خدا کنه بدعادت نشی و وقتی میریم خونه به حالت اولیه برگردی چون دیگه اونجا ممکنه نتونم زیاد بیرون ببرمت.                                ...
31 فروردين 1392