آب بازی با شیلنگ آب
پسرم دیروز خونه عزیز جون طبق معمول همیشه بردمت توی حیاط تا بازی کنی و تو مستقیم میرفتی سراغ شیر آب و هر کاری میکردم حواست پرت بشه بازم میومدی سمت شیر آب و شیلنگ و میگرفتی دستت تا بازی کنی. از اونجا که تو عاشق آب بازی و حموم کردنی دلم برات سوخت و گفتم حالا که بابایی هم نیست بذارم تو بازی کنی چون بابایی یه کم حساسه خلاصه شیر آب و برات باز کردم و تو کلی با آب بازی کردی و کلی به خودت آب پاشیدی و ذوق کردی ومن هم ازت فیلم گرفتم و بهت میخندید و از اینکه میدیدم اینقدر شاد شدی خوشحال شدم تو هم میخواستی آب و با دستت بگیری و یا آب و میگرفتی جلوی دهنت و کلی بازی کردی . الهی من قربونت برم عزیزممممممم. بعد از 5 تا 10 دقیقه بردمت بالا و لباساتو عوض کردم و تو شیر خوردی و براحتی و زود خوابت برد. و وقتی بابا زنگ زد جریان و براش توضیح دادم کلی خندید .
یه بار دیگه هم تو با عزیز جون رفته بودی توی حیاط و من بعد نیم ساعت اومدم دیدم بچه ها دورت جمع شدن و تو با دیدن من کلی ذوق کردی و منو به دوستات نشون دادی و می گفتی مامانیه مامانیه... و بعد دویدی اومدی بغلم. ومن کلی از این کارت خوشحال شدم . قربونت برم عزیزم که اینقدر مهربونییییییییییی.