رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

بازی و خلاقیتهای رادینم

سلام پسر گلم. میخوام امروز درمورد بازیها و خلاقیتهات برات بنویسم. از اونجایی که من توی بازیهات دخالت چندانی ندارم و دوست دارم خودت بدون من کارای جدید انجام بدی چند وقتی هست که از بازیهات لذت میبرم چون هر زوز کارای جدیدی ازت میبینم . من هم از نگاه کردن به تو و کارات سیر نمیشم. امروز داری خونه بازی میکنی یه اتاق کوچیک برای خودت درست کردی بدون دخالت من و اسباب بازیهات رو توی اتاقت چیدی و میای به من میگی شما برای بچتون چی میخواید؟ و بازی ما شروع میشه و روز رو کامل با اتاق و فروشگاه اسباب بازیت سرگرم میشی وبا لذت بازی میکنی. چند دقیقه پیش به من گفتی چه غذایی میخوای؟ گفتم لوبیا پلو گفتی الان فقط سبزی پلو داریم و من کلی کییف کردم. یکی ا...
4 شهريور 1392

روزهای خوب و بد

  سلام. توی این یکماهی که دستم به نوشتن نمیرفت دو نفر از بزرگای فامیل رو از دست دادیم و در غم از دست دادن اونها بودیم و در حال رفت و آمد .روحشون شاد باشه . امیدوارم امسال دیگه از این اتفاقات نداشته باشیم. اما من و پسرم توی این مدتها سرگرمیهایی هم داشتیم که همشون پر از تجربه و شادی هم بود. گاهی پازل میچیدیم.گاهی نقاشی و گاهی هم خیار رنده میکردیم گاهی هم ماشینگردی میکردیم و گاهی کلمه بازی آخرین جمعه تعطیلیها هم به بابایی گفتیم ما رو ببره طالقان تعریف اونجا رو شنیده بودیم اما نرفته بودیم. اونجا پر بود از باغهای میوه گیلاس. آلبالو . گوجه سبز و ... هرچی رفتیم که جایی برای نشستن پیدا کنیم جایی نبود و بعد از خریدن میو...
24 خرداد 1392

هنرهای پسر گلم

سلام عزیزکم. امروز میخوام چند نمونه از نقاشیهات رو بذارم.   این نقاشیها رو حدود 3 ماه پیش کشیدی ومن وقتی این دو تا رو کشیدی خیلی خیلی خوشحال شدم اون موقع خونه عزیزجون بودیم و من میخواستم از خوشحالی بال در بیارم. آخه خودم عاشق نقاشیم و تابلو میکشیدم وقتی دیدم تو هم میتونی خیلی ذوق کردم گلم. و هیچوقت ای صحنه رو یادم نمیره که اومدی نشونم دادی و گفتی مامان درل کشیدم و من مات و مبهوت شدم. از اونبه بعد هم خودت خوشت اومد وهم من برات مرتب دفتر نقاشی میخریدم تا بتونی نقاشی کنی.     ماشین رادینم این هم اولین پازلی که بدون کمک من چیدی   ...
4 ارديبهشت 1392
1