حرفای قشنگ تو
سلام مهربونم . وقتی میگم مهربونی واقعا هستی عشقم.
دیشب من و بابایی خسته بودیم و چشمامون رو بسته بودیم تا تو هم سعی کنی بخوابی اما تو بعدازظهری یک ساعتی خوابیده بودی که شنیدم که گفتی "خدا عزیز جون رو مرده نکن"و یهو چشامون و باز کردیم دیدیم دستات رو بردی بالا و دوباره گفتی "خدا عزیز جون و مرده نکن" نمیدونی با چه حالتی من و بابایی به هم نگاه کردیم فقط نمیدونستیم باید به حرفت بخندیم یا از شوق گریه کنیم.
بازم دیشب در حال بازی بودی و من توی آشپزخونه بودم و گفتی"مامان تو خیلی گلی " ومن هم که از حرفای قشنگت لذت میبرم و به شوق میام گفتم "مرسی عزیزم تو هم گلی مامانی" و گفتن دوست دارم به من و بابایی از روی زبونت نمیافته و روزی چندین بار با حرفای قشنگت ما رو خوشحال میکنی.
دوست داریم عشقم امیدوارم همیشه مهربون بمونی و با همه به خوبی و همربونی رفتار کنی.