سفر به مشهد
سلام مشدی رادین
مابعد از چهار روز از مشهد به سلامت برگشتیم. توی این مدتی که اونجا بودیم 3 بار به حرم رفتیم و بخاطر اینکه خسته نشی از ورودی حیاط تا ورودی حرم رو با ماشین رفتیم و تو عاشق این ماشینای کوچیک شده بودی و میگفتی میخوام با اون یکی برم و من متقاعدت میکردم که هر دو یکی هستن. نزدیک محرم بود و کم کم به زوار اضافه میشد و من نگران شلوغی و مراقبت از تو میشدم .
از هتل بگم که اتفاقات جالبی افتاد ما چندساعت منتظر تخلیه اتاق شدیم که اتاق رو تحویل بگیریم توی این مدت زائرینی که از کشورهای عربی اومده بودن اومدن و توی لابی منتظر شدن خانمهای اونها روبنده به صورت داشتن وتو متوجه نشده بودی رفتی پیش بچه ایی که توی بغل خانمه بود که متوجه مامانش شدیو با تعجب گفتی این چیه؟ ( چشمات به حالت گرد دراومده بود ) و گفتی کلاه پوشیدی ؟ اون فارسی بلد نبود ولی متوجه شد که تو متعجب شدی بلافاصله روبندش رو بالا زد و لبخندی بهتو زد و دوباره روبند رو سرجاش گذاشت و تو متوجه شدی ودیگه دقت نکردی و با بچه هاش بازی میکردی اون هم یه کورن فلکس در اورداز کیفش و داد بهت و با اشاره گفت برای تو وتو هم با بچه ها بازی میکردی و به اونها هم میدادی .
از بیرون برات خمیر بازی آریا گرفتم الان بار سومه خیلی آریا رو دوست داری توی هتل فقط مشغول بازی بودی ودوست نداشتی از هتل بری بیرون. با ماشین کنترلیت توی لابی بازی میکردی و همه باهات دوست شده بودن توی حیاط حرم به اونایی که برای امام رضا بودن سلام میدادی یکیشون بهت شیرینی داد یکیشون اسپند دستش بود و برات دود کرد. توی خود حرم و طبقه زیر زمینش خیلی خلوتو خوب بودبا بچه های اونجا کلی دویدی و بازی کردی .و من و عزیز جونا برات توضیح میدادین اینجا کجاست و ببین امام رضا چقدر خونش بزرگه و چقدر مهمون نوازه .
کلی هم برای همه دعا کردیم و حتی برای سلامتی نی نی وبلاگیهای عزیز
دوستای رادین
شهربازی پروما
رادین در حال خمیر بازی