رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

رادین شیطونه 2

امروز ظهر زنگ زدیم به زنعمو الهام گفتیم بیاد با رادین بازی کنه رادین وقتی چشمش به زنعمو افتاد کلی ذوق کرد و از چرت بیدار شد. خلاصه کلی با هم دالی بازی کردن و امروز رادین تونست ۵ قدم به تنهایی بر داره البته با تشویق زنعمو و مامانی . بعدش هم با هم ناهار خوردیم و مامانی به کارای عقب افتادش رسید. مرسی زنعمو الهام.  بعدشم هر کاری کردیم یه کم بخوابه نخوابید که نخوابید. تازه پستونکش هم انداخت پشت تخت با کلی زحمت درش اوردم . خلاصه از دست شیطونی های رادین مامان یش هیچ کاری نمی تونه بکنه.                    &...
21 فروردين 1390

درباره رادین

پسر ما خیلی شیطونه اما شیطونیش در حدی نیست که کسی رو ناراحت کنه میتونم بگم خیلی شیرینه و ادا هایی که در میاره همه رو شیفته خودش میکنه.یکی از کارایی که انجام میده دالی که توی عکس وبلاگش هم گذاشتم. براحتی از مبل بالا میره این ور مبل به اونور میره. خیلی پسر محتاطی مثلا وقتی از بلندی میخواد پایین بیاد حواسشو با دقت جمع میکنه که نیفته البته توی تمام موارد اینجوری. رادین پسر کنجکاوی و با دقت به اشیا اطرافش نگاه میکنه و دوست داره اونارو کشف کنه. اما وقتی یه چیزی براش تکراری شد اصلا طرفش نمی ره. یکی از کارایی که انجام میده و دوست نداریم اینه که هرچی رو زمین میبینه میذاره دهنش امیدوارم زودتر بزرگ بشه و این مرحله رو طی کنه. مشخصات ظاهری رادین: پوست...
21 فروردين 1390

شادی کودکانه

سلام رادینم. جمعه عروسی عمو پویان و خاله مهسا بود و تو هم مثل همیشه خوش تیپ شده بودی و دست به دست میچرخیدی. تازه کلی هم با هم رقصیدیم و تو هم دست میزدی و پاهاتو تکون میدادی و مامانی رو اصلا اذیت نکردی. راستی   خیلی ها تو رو هنوز ندیده بودن مثل خاله مامانی و عمه بابایی اما اونایی هم که تو رو دوست داشتن از همیشه بی تاب تر بودن که تو رو بغلت کنن   و کلی هم بوسه بارونت کردن. بعد از کلی رقصیدن موقع شام رسید و با هم شام خوردیم و بعد از شام هم کلی عکس گرفتیم و دیگه آخرای شب تو خسته شده بودی و تا رسیدن به خونه خوابیدی. رادینم میخواستم بگم که خوشی کودکانه ات رو با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم. ایشاله همیشه سلامت و شاد باشی. بهترین د...
21 فروردين 1390

دست نوشته ها

  به نام خداوند دوستدار کودکان سلام من مامان رادین هستم و قصد دارم در این وبلاگ خاطرات رادین کوچولو که الان حدود یکسال و دو ماهشه رو بنویسم. هدفم از نوشتن این وبلاگ اینه که وقتی رادین بزرگ شد بتونه خاطرات دوران بچگیشو بخونه و بدونه که چه لحظات شیرینی داشته وبرای لحظات زندگیش ارزش قائل باشه و برای رسیدن به اهدافش تلاش کنه و بدونه که پدر ومادرش در مواقعی که کمک احتیاج داشته باشه در کنارش هستند.                                ...
21 فروردين 1390

اظطراب مادرانه

رادین چند ماه بعد از به دنیا اومدنش یه غده زیر بغلش دراورد و بعد از مدتی زیر گلوش دو غده مشابه رشد کرد امروز میخوام رادین و ببرم پیش دکترش برای غدد لنفاوی زیر گلوش و زیر بغلش که از روز اولش بزرگتر شده امیدوارم چیز مهمی نباشه چون دکترش گفته بود از واکسنهای بدو تولدشه که بین اکثر نوزادان شایعه و تا دو سالگی رفع میشه اما برای اطمینان بیشتر به دکتر گفتم یه چکاب کلی براش بنویسه تا خیالم از هر بابت راحت بشه. آخه به تعطیلات عید هم داریم نزدیک میشیم و دستمون از همه جا کوتاه میشه. به امید سلامتی                        ...
21 فروردين 1390

13 بدر شاد شاد(عکس)

عزیزم امسال اولین سالی بود که تونستیم ببریمت سیزده بدر بخاطر اینکه تو دیگه براحتی راه میری و میتونستی روی چمنا بازی کنی. ما امسال با بابا جون اینا و خاله و عمو اینا رفتیم ویلای دوست بابایی که خیلی خوب بود و خوش گذشت و تو براحتی روی چمنا غلت میزدی و توپ بازی میکردی و همه رو مشغول کارات کرده بودی و ما هم با شادی تو کلی شاد میشدیم . ما ساعت ۹ صبح رفتیم و صبحانه و ناهار هم اونجا خوردیم واقعا جای عزیز جون و باباجون خالی بود چون اونا رفته بودن اهواز مسافرت. رادین جان باید بگم امسال برای من در کنار تو و بابایی سال خوبی خواهد بود چون میتونم تو رو بببرم بیرون و بازی کنی  و این برای من بهترین کار دنیاست. و وقتی تو رو شاد میبینم ۱۰ برابر بیشتر من ...
21 فروردين 1390

اولین سفر هوایی( عکس)

پسرم اولین سفر هوایی تو با مامانی وخاله مهسا به شهر اهواز شهر مامانی وبابایی تجربه کردی . ما برای دیدن مادرجون بابایی که حالش زیاد خوب نبود و برای عروسی دخترعمه مامان رفته بودیم و خیلی سفر خوبی بود. ما بعد از 2 ساعت تاخیر درفرودگاه به اهواز رسیدیم و هوای اونجا بقدری بهاری و خنک بود که سفر ما روبر ما خوش تر کرد ما مستقیم به خونه مادر جونی رفتیم و همه از دیدنت کلی خوشحال شدن و تو هم با شیرین کاریهات اونا رو خندوندی و کلی هم عکس انداختیم بعدش مادرجونی عیدی پسرمو داد که اونو از روز عید نگه داشته بود الهی همیشه سلامت باشی .           رادین بغل مادرجون      &...
20 فروردين 1390

رادین و دریا(عکس)

                                      سال نو مبارک رادین جان مامانی ما الان شمال هستیم شهر محمود آباد اینجا کلی بهت خوش میگذره و همونطور که دوست داری هر روز می برمت بیرون و کلی با هم عکس میگیریم الان هم اومدم کافی نت برای پسرم بنویسم تا بدونه که چقدر با ارزشه . ما هروز با دایی سینا و عزیز جون می ریم کنار دریا تا دریا رو از نزدیک ببینی     اما هوا سرده و خیلی نمی تو نیم کنار آب باشیم.موقع صبحانه و ناهار و شام تو روی صندلی مخصوصت می شینی و ور...
13 فروردين 1390

اسم من دادینه(عکس)

  رادینم بابا جون و ماما جون با خاله مهسا دارن از مسافرت برمیگردن و حسابی دلشون برات تنگ شده مطمئنم تو از دیدن اونا کلی ذوق زده میشی آخه حدود ۲ هفته میشه که ندیدیشون . تو هم باید براشون از شیطونیهات بگی از مسافرت شمال و شیرین کاریهات تا اونا رو بیشتر خوشحال کنی آخه تو دیگه به راحتی راه میری و دیگه حاضر نمیشی چهار دست وپا بری و نسبت به دو هفته پیش خیلی شیطون تر شدی              و کارای جدید میکنی و اینکه تو اسم قشنگتو یادگرفتی و تکرار میکنی اما بجای رادین میگی دادین و مارو کلی میخندونی وقتی از کنار عکست رد میشی اسمتو سریع زیر لب تکرار میکنی و مارو بیش از پیش ذوق...
13 فروردين 1390