با تو خوبم ...
سلام پسرک شیرینم. اومدم برات بنویسم تا لحظه های با تو بودن رو از یاد نبرم. کوچولوی دوست داشتنی من تابستون هم تمون شد و پاییز زیبا از راه رسید تا برامون بارون و برکت بیاره از آسمون. عزیز دلم میخوام بگم پاییز و زمستون و خیلی دوست دارم بخاطر اینکه آدمها رو دور هم جمع میکنه اینقدر هوا سرد یا بارونی میشه که از دور هم بودن لذت میبرم .
اما یه اشکال کوچیکی که داره اینه که نمی تونم هر وقت که دوست داشتی تو رو از خونه بیرون ببرم و این تو رو اذیت میکنه چرا که همیشه بعد از ظهرا میبردمت بیرون و بازی میکردی و کاملا پسر ددری شده بودی اما با این اوضاع هوا و بارون پی در پی بیرون رفتن فقط با ماشین جایز است و بس. دارم سعی میکنم تا ببیشتر از قبل باهات بازی کنم تا احساس خلا و تنهایی نکنی و بتونی تا وقتی خسته میشی توی خونه نگهت داشته باشم. ما توی خونه با هم کتاب میخونیم ، توپ بازی میکنیم ، آجره می چینیم ، ماشین سواری میکنیم و میخوام برات کارت بگیرم تا شکلها و کلمات رو هم کنار هم بچینی و جداشون کنی. اما یه چیز دیگه ای که اذیتم میکنه اینه که هنوز حساسیت فصلیت خوب نشده و مرتب آب بینیت میریزه و با اینکه یه دوره آنتی بیوتیک هم خوردی اما هنوز خوب نشدی و هم خودت هم ما از این موضوع ناراحتیم. این روزا براحتی کلمات رو ادا میکنی و با این زبون شیرینت ، شیرین زبونی میکنی. جدیدا احساس میکنم به بغل احتیاج داری و موقع خواب سر پا بغلت میکنم و برات شعر میخونم بعضی اوقات هم میگی بنگول منگول یعنی شنگول منگول بخون بعد بین خوندن من میگی گرگه گرگه اتو برد یعنی گرگه اومد اتو رو برد خلاصه این داستان شنگول و ما هزار نمونه برات تعریف کردیم. چون از اسمهاش خیلی خوشت میاد.
عزیزم اینو بدون که همیشه از کنار تو بودن لذت بردم پس همیشه کنارم باش .