رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

اتفاق بد

1393/6/31 15:02
نویسنده : مامان رادین
2,029 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم 

دو روز پیش بعداز ظهر از خواب بیدار شدی مثل همیشه میخواستی بری دستشویی اما دمپایی بزرگ پوشیدی و رفتی دستشویی کردی موقع برگشت پات میپیچه و میخوری به لبه تیز دیوار و بالای ابروهات شکست و خون اومد من تو آشپزخونه بودم که دیدم صدای جیغت بلند شد دویدم و دیدم که صورتت خونی شده فکر میکردم خواب دیدم شوکه شدم و برای اینکه نترسی بابایی رو صدا کردم و اومد دید اونم برای اینکه تو نترسی هیچی نگفت خیلی سخت بوددددد سریع لباس پوشید و تو رو بردن تو ماشین و تو که رفتی من دیکه تونستم بگم وای بچم بچم !!

نفهمیدم چجوری لباسم و تو راهپله پوشیدم و رفتم عقب ماشین که پیشت باشم درمانگاه نزدیک بود ۵ دقیقه رسیدیم تو ماشین خون ازت نمیرفت و لی قاچ بزرگ خوره بود که بخیه میخواست بعد از گرفتن عکس از جمجمه موقع بخیه و شستشو با بتادین خیلی سوختی و درد داشتی من و بابایی پیشت بودیم اما جونمون به لب رسید تا این بخیه ها تموم شد انگار که ما رو بخیه می زدن!!!!!

 خداروشکر تا الان هیچ علایم بدی نداشتی حتی نگفتی درد داری و کم کم بلند شدی و بازی کردی !!!  دیروز خاله مهسا اومد پیشت و کلی تنقلات و آب هویج  بستنی برات خریده بود  که خیلی خوشحال شدی!!!! 

برای اینکه تقویت کنم چلو گوشت ' پلو با ماهیچه خوردی! باباجون هم برات پسته و کیک خامه ایی خرید وردت تو حیاط تامی بازی کنی!

دوتا بخیه از زیر زدن و ۳ تا بخیه روی پوستتت! چون عمق بریدگی زیاد بود! 

اینو بگم خیلی عاقل هستی و صبور بابایی میگفت اگه من بودم دنیارو بهم ریخته بودم!!!

پسندها (1)

نظرات (0)