یه خبر بد
پسر گلم امروز صبح اطلاع دادن که مادربزرگ بابایی به رحمت خدا رفته و ما از این موضوع خیلی ناراحت شدیم. مادرجونی که تو رو خیلی دوست داشت و ما برای دیدنش عید رفتیم اهواز بهش سر زدیم چون میدونستم حالش زیاد خوب نبود و چند سالی میشد که با این سرطان بی رحم می جنگید. بنابراین به بابایی گفتم من و رادین و بفرست چون مادر جون دوست داره رادین و ببینه و اگه نتونه ببینه تو دلم می مونه این شد که رفتیم بهش سر زدیم الان هم هر چی به بابا اصرار کردم گفت الان صلاح نیست برین چون شرایط آب و هوایی اهواز اینقدر بده که اکثر پرواز ها کنسل میشه یا با تاخیر انجام میشه و گرمای اهواز هم به ٥٠ درجه رسیده و گرد و غبار شدید که ٢ متری خودتو نمیبینی.که اصلا شرایط خوبی برای شما نیست . اما از اونجا که دلم طاقت نمیاره احتمالا راضیش کنم که بریم . تا بعد...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی