شب بیاد ماندنی
سلام شکلاتم.
٤ شهریور روز تولد من و سالگرد ازدواج من و بابایی و روز تولد عمو پویانه. یه شب خوب وبیاد ماندنی و تصمیم بر این شد که جشن کوچیکی در باغی بیرون از شهر بگیریم. با اینکه بعد از مدتی بارون اومد اما نتونست این شب رو بهم بزنه بلکه با باریدنش فضای ما رو قشنگتر کرد بعد از صرف شام خاله مهسا کیک شوهرش و آیتک کیک ما رو با شمع روشن آورد و جشن ما شروع شد باید بگم جای همگی خالی بود خیلی فضای جالبی شد و از بلندگو باغ هم موزیک شاد ما رو همراهی میکرد که شادی ما رو دو چندان میکرد. تو هم با ما شمعها رو فوت میکردی که شمعها دوباره روشن میشد و این برای تو خیلی جالب بود. خلاصه باید بگم که خیلی خوش گذشت . و از اینکه درکنار تو ٨ سالگرد ازدواجمون و جشن میگرفتیم خیلی خوشحال بودیم. عزیزم وجود تو برامون برکت بود و فضای خونمون با وجود تو رونق وشادی گرفت .امیدورام همیشه و همه جا سلامت در کنار ما باشی و ما هم قول میدیم تا اونجایی که بتونیم برات بهترینها رو فراهم کنیم.