خوشگذرونی رادین
پسر گلم بخاطر اینکه دو سه روز حالت زیاد خوب نبود بردمت تهران پیش خاله مهنا (مهسا) و عزیز جون چون اونا هم زنگ زدن و گفتن باید بیاین دلمون تنگ شده خلاصه ما هم با بابا جون رفتیم اونجا تا کمی روحیه ات عوض شه و واکسن و دردش از یادت بره تو هم اونجا با خاله مهنا و عمو پویان کلی بازی کردی و خونشونو ریختی بهم . عزیز جون هم زنگ میزد میگفت رادین و بیارین اونجا سر دیدن تو دعواشون شده بود (شوخی) خاله مهنا هم میگفت هر کی میخواد رادین و ببینه بیاد اینجا ما هم کلی خندیدیم و این وسط گیر کرده بودیم. جمعه هم رفتیم خونه عزیز جون اونجا هم با دایی سینا و دایی سجاد بازی کردی و منم که دیدم هنوز بدنت گرمه به مادر جون گفتم ببرت توی ظرفشویی تا آب بازی کنی و تو هم از خدا خواسته کلی کیف کردی. خلاصه این دو روز کلی بهمون خوش گذشت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی