روز مامانی
رادین عزیزم دیروز اومدی پیشم و یه دونه کشمش به من دادی گفتی بخور بخور و من که با بار اول متوجه نشدم وقتی که تکرار کردی و فهمیدم میگی بخور بلندت کردم و کلی بوست کردم چون خیلی خوشحالم کردی و من هر روز منتظر یه کار جدید از طرف تو هستم و بعد از مدتی بهت گفتم رادین مامانی بره دستشویی و تو دویدی رفتی دم در دستشویی نشستی یعنی برو آخه بخاطر اینکه تو تنها نباشی هر موقع که بخوام برم تو رو میذارم جلوی در دستشویی و بعد میرم تازه با هم حرف میزنیم تا تنها نباشی گلم. چیکار کنم آخه دلم نمیاد تنها بمونی بعد هم توپتو ورداشتیم با هم رفتیم توی حیاط تا بازی کنی بعد از کلی بازی کردن بابایی هم اومد و یه کادو هم گرفته بود و اون چیزی نبود جز یه گوشی جدید که من میخواستم و اون هم به سلیقه خودش یه گوشی خوشکل برام خریده بود و منو خیلی خوشحال کرد. آخه تو عزیزم اونقدر با گوشی مامانی بازی کرده بودی که گوشیم دیگه داشت خراب میشد. بابایی هم زحمت کشید و یه بهترشو برام خرید . مرسی بابایی خوب رادین