یه روز خوب
عزیزم از اینکه می بینم داری بزرگ میشی در درون نمی گنجم . تو هر روز با یاد گرفتن کلمات جدید من رو به ادامه زندگی امیدوار میکنی طوریکه فکر میکنم با تو آینده خوبی پیش رو دارم و همیشه به داشتنت افتخار میکنم. گلم ٥ شنبه برنامه ریزی کردیم
تا با یه اکیپ زنونه بریم باغ جهان تا اونجا بیشتر خوش بگذرونیم و تو هم راحتتر بازی کنی .
خلاصه با خاله مهسا و رنامو الهام و دو تا مادرجونا رفتیم پارک بانوان و اونجا خیلی خوش گذشت انگار که آزادی کامل داشتیم هر کسی هر جوری دوست داشت اومده بود و از اینکه همه آزاد و راحت بودن خوشحال بودم
تو هم اون وسط با توپت بازی میکردی و هر کسی از کنارت رد میشد قربون صدقت می رفت
و یه نفرم گفت این بچه خارجیه. خلاصه تو هم دنبال بعضیها میدویدی و اونا هم کلی میخندیدن. با چند تا بچه هم دوست شدی و باهاشون توپ بازی کردی. الهی قربونت برم مادرم.
یه روزم خونه مادر جون اینا خواب بودم ودیدم اومدی بالا سرم و گفتی زیر لب خوابیده و بعد از ذوق حرفت سرم رو برگردوندم و تو ازاینکه منو بیدار دیدی خوشحال شدی و گفتی انام یعنی سلاااام با اون لهجه قشنگت و من سراپا شاد شدم. جدیدا عدد ١٢٣ رو یاد گرفتی و دستتو مشت میکنی بالا میگی یه دو ده(سه). و همچنین وسایلا شخصی هرکسی رو میاری میگی مثلا بابایی یا مامانی یعنی مال اوناست. یه کار خطر ناکی که یاد گرفتی اینه که از مبلا بالا میری و بی هوا از این ور به اون ور میپری ومن رو مضطرب میکنی. سلامت باشی گلم.