تولد 3 سالگی رادینم

امسال تصمیم گرفتم برای تولدت دوستات رو دعوت کنم تا با بچه ها بتونی بازی کنی و یه تولد شاد  داشته باشی  همینطور هم شد برای دوستات کلاه های رنگی تولد درست کردم  و برای تشکر براشون هدیه هایی رو در نظر گرفتم  برای تزئینات هم از فرفره های  رنگی  استفاده کردم  تا فضا رو کمی کودکانه جلوه بدم  خلاصه فقط کارهای تزئینی ١ هفته وقتم رو گرفت اما با لذت کامل اینکارا رو انجام دادم و خودت رو هم در کارها وبریدن کاغذها شرکتت دادم تا لذت ببری . یادم میاد بعد از تموم شدن جشن گفتی مامان چرا بادکنکا رو در آوردی ! عزیز دلم دنیای بزرگت رو دوست دارم.                        

وقتی جشن شروع شد دوستات کم کم اومدن و تو اول باهاشون ارتباط برقرار نکردی بعد از نیم ساعت  کم کم رفتی کنارشون نشستی و بعد از پذیرایی نوبت به بازی رسید بچه ها کم کم با بادکنکها بازی رو شروع کردن و کلی ذوق کردن و بالا وپایین پریدن  و تو سعی میکردی زورت رو به رخشون میکشیدی و بازیت شده بود این که دست بچه ها رو میگرفتی و میکشیدی پایین و باهاشون کشتی میگرفتی و دنبالشون کردی وما هم کلی بهت خندیدیم.مامانی هم یه شعبده بازی انجام داد تا فضا کمب آروم تر بشه بعدشم بچه ها صندلی بازی رو پیشنهاد دادن وبا کمک بزرگترها صندلی بازی کردن. بعد هم کیک باب اسفنجیت و آوردیم و تو با فوت کردن شمعها تموم شدن ٣ سالگیت رو جشن گرفتیم. بعد هم موقع شام شد وبچه ها مشغول شام خوردن شدن و بعد از اون هم کادوها رو دادم خودت باز کردی و  با باز کردن هرکدوم از اسباب بازیها کلی جیغ میزدی و خوشحال میشدی قربونت برم الهییییییییییییییییی. خلاصه شب شادی بود بعد از ٣ ساعت بچه ها رفتن و ما هم با هدیه ها و بادکنکها از شون تشکر کردیم. بعد از اون عموها و عزیز جون و بابا جونا اومدن وبقیه شب رو در کنار هم بودیم . خیلی خوب بود و خوش گذشت. عکسا رو هم سر فرصتی مناسب میذارم. بوس برای همتون