روزهای خوب و بد
سلام. توی این یکماهی که دستم به نوشتن نمیرفت دو نفر از بزرگای فامیل رو از دست دادیم و در غم از دست دادن اونها بودیم و در حال رفت و آمد .روحشون شاد باشه . امیدوارم امسال دیگه از این اتفاقات نداشته باشیم.
اما من و پسرم توی این مدتها سرگرمیهایی هم داشتیم که همشون پر از تجربه و شادی هم بود. گاهی پازل میچیدیم.گاهی نقاشی و گاهی هم خیار رنده میکردیم گاهی هم ماشینگردی میکردیم و گاهی کلمه بازی
آخرین جمعه تعطیلیها هم به بابایی گفتیم ما رو ببره طالقان تعریف اونجا رو شنیده بودیم اما نرفته بودیم. اونجا پر بود از باغهای میوه گیلاس. آلبالو . گوجه سبز و ... هرچی رفتیم که جایی برای نشستن پیدا کنیم جایی نبود و بعد از خریدن میوه از اونجا اومدیم بیرون و به طرف هشتگرد رفتیم از اونجایی که خیلی گرسنه شده بودیم تعریف یه رستوران خیلی شیک رو شنیده بودیم به اسم پسر دایی و به طرف رستوران رفتیم و جای همه خالی نهار اونجا بودیم و بعد هم برگشتیم خونه. در کل خوب بود و تنوعی شد وما بلاخره طالقون رو دیدم.
اینم از عکسای رادینم
سه تار رادین روی مبل که هیچ آثاری از سیم درش نیست و به عنوان تنبک استفاده میکنه
باب اسفنجی پسرم روی بادکنک
رادین در حال خیار رنده کردن واقعا لذت میبرد و با دقت کامل انجام می داد