یک شب خوب پارک گفتگو
سلام پسر گلم.
پنجشنبه شب بود که با عمو پویان و عمو پیام و باباجون اینا رفتیم پارک گفتگو. این روزا شبهای خیلی خوبی داره و هوا اینقدر خوبه که واقعا باید از فرصتها استفاده کرد تا خاطرات خوبی برامون بمونه و خوش بگذره.
تو پارک گفتگو رو خیلی دوست داری و عاشق این راهرو های پیچ در پیچش هستی و بجای اینکه از پله ها پایین بیای ترجیح میدی از این دالونا پایین بیای. و کلی هم روی چمنها غلت خوردی و بازی کردی و خندیدی. بعد هم با عمو پیام رفتی و دور زدی. توی راه عمو پیام بردت پیش حراست پارک که روی یه صندلی نشسته بود و بخاطر اینکه نترسی باهاش حرف زد و تو بهش دست دادیو ترست ریخت من هم میخواستم از این فرصت استفاده کنم و از تو عمو پیام عکس بگیرم که گرفتم وقتی عکس رو نشونت دادم گفتی پس او آقاهه چرا تو عکس نیست و ما کلی خندیدیم و برگشتیم تا دوباره با هم عکس بندازید که این حرفت خیلی بامزه بود.
چند تا بچه گربه دیدی و رفتی کنارشون و میخواستی بازی کنی باهاشون که فرار کردن.بعد هم رفتیم پیست اسکیت و تو اینقدر از این اسکیت چرخدارا خوشت اومده بود که باتعجب نگاه میکردی و به من میگفتی مامان برام از این اسکیتا بخر من گفتم باشه مامان یه کم دیگه بزرگ بشی که بتونی تعادلت رو حفظ کنی برات میخرم. و تو محو تماشای سرعت و جذابیت اسکیت ها شده بودی.
عاشق پریدن هستی و از این کار لذت میبری.
رادین در حال تماشای اسکیت سوارها
رادین و عمو پیام و آقای حراستی