رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

@@ پسرم رادینم @@

روزمرگی من و رادینم

1393/4/3 1:18
نویسنده : مامان رادین
2,022 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم. خیلی وقته دستم به نوشتن نمیرفت 

بزرگ شدنت و قدکشیدنت برام یه دنیا می ارزه و قتی به چشمای معصومت نگاه میکنم به یاددوران نوزادیت میافتم چون اونموقع وقت برای سیر دیدنت داشتم.

الان که داری بزرگ میشی نمیذاری براحتی ببوسمت ولی وقتی داریم باهم بازی میکنیم ازفرصت استفاده میکنم و غرق در بوست میکنم.چشمک نمیدونم چرا دوست نداری هیچکی ببوست اما نبوسیدنت برای من سخت ترین کار دنیاست. 

اینم بگم که خیلی به باباجون(پدر همسر) وابسته تر شدی ازاونجایی که فاصلمون تا اونجا 5 دقیقه میشه هر وقت که میخوایم بریم خونه میگی من میخوام برم اونجا واین رفتنت و موندنت خیلی برام سخت بود اما چند روزیه تصمیم گرفتم که بارضایت کامل بذارم بری ولی شب برگردی خونه و تو با کمال میل قبول کردی شاید بخاطر اینکه بابا جون عزیزجون خیلی خیلی بهت محبت میکنن و همه چیز به خواست توست. اما دوستدارم وقتی بزرگ شدی  خاطرات خوبی توی ذهنت بمونه. 

 

چند وقت پیش هم بردمت کتاب فروشی و چندین تاب آموزشی مناسب سنت خریدم درمورد خلاقیت و مهرتهای مختلف و تو تونستی کامل به سوالاتش جواب بدی  واین منو خیلی خوشحال کرد. 

متاسفانه کلاس موسیقیت رو کامل نتونستی بری بخاطراینکه ساعتش 3 بعدازظهر بود و تو سر کلاس بیحال بودی و ازمن میخواستی جای تو بلز بزنم و من هم دیدم نمیتونی تمرین کنی گذاشتم یه وقت مناسب وساعت مناسب بفرستمت.

دیگه اینکه دوستداری پابه پای مامانی رو تابلو نقاشی بکشی و من بهت اجازه دادم که اینو تجربه کنی

یه مقداری شیطون و لجباز هستی و این بعضی اوقات منو خسته میکنه منی که هفته ای 3 4 بار میبرمت پارک و همیشه حمایتت میکنم اما مطمئنم که این اقتضای سنت هستش و اینصبر من و زیاد میکنه. خیلی خیلی دوستدارم عشقم محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)