مهمونای عزیز
سلام پسر گلم
این روزایی که گذشت خیلی خوب بود مهمونای عزیزمون از اهواز اومده بودن و تقریبا هر شب دور هم جمع بودیم. باید اعتراف کنم که خیلی مهمون نوازی و به محض اینکه بفهمی مهمون داریم کلی جیغ میزنی و بالا پایین می پری. تازه وقتی مهمونامون میان ازشون پذیرایی میکنی براشون پیشدستی میذاری و میوه و شیرینی تعارف میکنی و حتی برای خوردن غذا و چیدن ظرفها و جمع کردن اونها به من کمک میکنی.
یه شب با مهمونامون رفتیم باغ (خاله فاطمه و آیتک و سمانه جون ) و اونجا دوتا دوست پیدا کردی و باهاشون خاک بازی کردی و فکر میکنم حدود 2 ساعت البته نه بطور پیاپی اما خیلی بازی کردی و کلی سرگرم شدی. همه میگن خیلی مهربون و عاطفی هستی البته فقط در رابطه با نزدیکان اما کمی غریبه تر زیاد کنار نمیای و دیر جوش میخوری. باید بگم که با بچه ها هم خیلی زود میخوای دوست بشین و خودت برای آشنایی پیش قدم میشی.
رادین و بابا پژمان
رادین و دوستش نادیا
رادین و بابا پژمان