روزای خوب بازیهای خوب
سلام عزیز گلم که اینقدر خوب و مهربونی (جمله پر انرژی تو به مامانی)
بعد از 1 ماه اومدیم توی این مدت لب تاپ خراب شده بود و در حال تعمیر بود.
میخوام اول از یک خاطره شروع کنم. چند روز پیش توی حموم داشتی آب بازی میکردی من و صدا زدی و گفتی مامان من هم گفتم بله گفتی مامان من میخوام پادشاه بشم من و بابایی که نشسته بودیم به هم نگاهی کردیم و خندیدیم و گفتم منظورت اینه که میخوای مثل سلطان سلیمان بشی.گفتی اره گفتم پس از این به بعد بهت میگیم حضرت سلطان رادین خان وارد میشود. تعظیم !!!!!!!! و همه با هم خندیدیم.
امروز با هم کلی آبرنگ بازی کردیم و هرچیزی که میتونستی رنگ کنی برات آوردم تا رنگ کنی مثل کاج. ماکارانی. آب پاش کوچک و چند تا ماکارانی رو نخ کردی و یکی دوساعتی رو با هم مشغول شدیم. در آخر هم مامانی هوس کرد صورت ناز تو رو رنگ کنه که خیلی بامزه شدی.
بازیهایی که توی خونه انجام میدی چرخهای ماشینات رو درمیاری و دوباره جا میزنی البته ماشینای بزرگت که قابلیت تعمیر دارن - بستن سیمهای اضافی مثل موس کامپیوتر که غیر قابل استفاده است با پیچوندن روی ماشینات خودت رو سرگرم میکنی . با آبپاشت توی تراس این اجازه رو میدم که آب پاشی کنی و لذت ببری.
نخ کردن ماکارونی
شاهکار پیکاسوی من
اولین کار آبرنگ پیکاسو
از راست: آدمک- چرخ و فلک -ماشین بابا جون هاچ بک